Sign up to save your library
With an OverDrive account, you can save your favorite libraries for at-a-glance information about availability. Find out more about OverDrive accounts.
Find this title in Libby, the library reading app by OverDrive.

Search for a digital library with this title
Title found at these libraries:
Library Name | Distance |
---|---|
Loading... |
قصه تلخون برداشتی است از یک افسانه محلی آذربایجانی. این قصه را صمد بهرنگی نخست به زبان آذری نوشت و سپس متن فارسی آن را در تاریخ شش اردیبهشت هزار و سیصد چهل به چاپ رسانید.
تلخون به هيچیک از دختران مرد تاجر نرفته بود. ماهفرنگ، ماهسلطان، ماهخورشـيد، ماهبيگم، ماهملوک و ماهلقـا، شـش دختـر دیگر مـرد تـاجر، هـریـک اداواطوارهـاییداشت، تقاضاهایی داشت. وقتی میشد که به سروصدای آنها پسران همسایه به در و کوچه میریختند. صدای خندهی شـاد و هوسـناک دختـران تـاجر وردزبانهـا بـود. خــوشخــوراکی و خــوشپوشــی آنهــا را همــهکــس مــیگفــت. بــدن گوشــتالو و شهوانيشان، آب در دهن جوانان محل میانداخت. برای خاطر یک رشته منجوق الوان یکهفته هرهر میخندیدند، یا توی آفتاب میلميدند و منجوقهایشان را تماشـا مـیکردند. گاه میشد که همان سرسفرهی غذا بيفتند و بخوابند. مرد تاجر برای هریک از دخترانش شوهری نيز دست و پا کرده بـود کـه حـسابی تنـهلـشی کننـد و گوشـت روی گوشـت بيندازنـد. شـوهران در خانـهی زنـان خـود زنـدگی مـیکردنـد و آنهـا هـم حسابی خوش بودند. روزانه یکی دوساعت بيشتر کار نمیکردند. آن هم چـه کـاری؟ سرزدن به حجرهی مرد تاجر و تنظيم دفترهای او. بعد به خانه برمیگشتند و با زنـان تنهلش و خوشگذرانشان تمام روز را به خنده و هِرّّوکِرّ میگذراندند.